davod12

 
Rejestracja: 2011-05-11
زندگی عشقی پر مخاطره است، گاه باید قمارش کرد........
Punkty137więcej
Następny poziom: 
Ilość potrzebnych punktów: 63
Ostatnia gra

بیاد و خاطره پدر.....

سلام دوستان صبح زیبای آدینه همگی بخیر و شاد کامی

دیروز به پروین خانم قول یک غزل زیبا در وصف پدر داده بودم

این غزل خودتون بهتر میدونین از مولاناست منتها دوست و برادر زن عزیز بنده
با کمی دست کاری و ویرایشش بمناسبت سالگرد مرحوم ابوی شون در صفحه اول یک جلد کتاب
زحمت چاپش رو کشیدند به هر خونواده یه جلد هدیه دادند......

امید که خوشتون بیاد ...//

بی همگان بسر شود بی تو بسر نمی شود..........

 

یاد تو آیدم نظر "خوش چه نشسته ای به بر

شوق تو ام شود بتر " بی تو بسر نمی شود

باز تو گشته ای به در" عشق مرا دو صد کنی؟

یا که مرا ز خود بری ؟ بی تو بسر نمی شود

اینکه ز خود بری مرا " یا که به خود بری مرا

نوش کنم زهر ز تو بی تو بسر نمی شود

در نظرم گهر شوی بحر پر از صدف شوی

ماه شوی ملک شوی بی تو بسر نمی شود

تخت تویی بخت تویی گوهر بی مثل تویی

شور تویی شرر تویی بی تو بسر نمی شود

چون تو برفتی این سفر ! زانکه نبینمت دگر!

خاک ترا کنم بسر بی تو بسر نمی شود

مام و سه خواهران همه "هفت برادران همه

جمله مرید در گهت "بی تو بسر نمی شود

بس که خیال کرده م با تو قرار کرده ام

شهره این زمان شدم " بی تو بسر نمی شود

( فرهنگ )  

 

بیاد پدر

__________________