davod12

 
Rejestracja: 2011-05-11
زندگی عشقی پر مخاطره است، گاه باید قمارش کرد........
Punkty137więcej
Następny poziom: 
Ilość potrzebnych punktów: 63
Ostatnia gra
Backgammon

Backgammon

Backgammon
9 godzin temu

ادامه تصاویر شگفت انگیز و جالب توجه.امیدواری به زندگی را اینگونه بیاموزیم !!!!

 

 

امیدواری به زندگی را اینگونه بیاموزیم ...



هیج وقت دکتر ها نفهمیدند که چرا جسیکا در لحظه تولد دست نداشت. خودش هم نمیداند اما زندگی کردنش، آنهم بدون دست برای ما آدم ها حاوی پیامی است که کاملا گویاست ... جسیکا کاکس متولد 1983 در آریزونای آمریکا اولین شخصی بود که مجوز خلبانی بدون دست در جهان را کسب کرد. او همچنین به عنوان اولین دارنده کمربند سیاه در تکواندو است. جسیکا در حال حاضر دارای مدرک کارشناسی در رشته روانشناسی از دانشگاه آریزونا و به عنوان سخنران انگیزشی فعالیت می کند. جسیکا بر این باور است که با ترکیب خلاقیت، پایداری، شهامت و بی باکی، هیچ چیز غیر ممکن نیست.


او از همان لحظه اول بدون دست پا به دنیای ما گذاشت




بدون دست هم میتوان رشد کرد و بزرگ شد




میتوان سخت ترین کارها را انجام داد حتی آنهایی که به نظر غیر ممکن می آیند



__________________
شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت.

 

نداشتن دو دست مانعی برای ورزش مورد علاقه ایجاد نمی كند


بدون دست هم میتوان زیبایی را تجربه كرد و به زیبایی جنگیدن با زندگی و نقص های آشكار آن


برای پرواز کردن دست ها کار ساز نیست. برای پرواز بال میخواهی و جسیکا بالهایش در اراده اش است

 

زندگی و روزمرگی همچنان ادامه دارد پس چرا مبارزه نکنی؟


كارها و علاقه مندیهای دیگر را نیز نمی توان به فراموشی سپرد


بدون دست هم میتوان پرواز کرد اما من که دست دارم چی؟ آیا من هم اراده آهنین و روح پرواز را دارم؟


او هم میتواند در برابر ناملایمات دنیا از خودش دفاع کند

 

 

برای آنان که در امتحان شهری بارها رد شدند تا گواهینامه گرفتند جسیکا حرف دارد که در این عکس میتوان شنید


شاید بتوان اینگونه هم نامه های عاشقانه نوشت


شاید بتوان با دست هایی که اصلا وجود ندارد دیگران را در آغوش گرفت و برایشان از راز های سر به مهر تقدیر های تغییر ناپذیر سخن گفت. آری میتوان بدون دست هم دیگران را در آغوش گرفت.











 

 

وقت آن است که باور کنیم یک معلول جسمی هم میتواند در مسابقه دو صد متر المپیک مــدال طلا را به گردن بیاویزد. وقت آن است که چشم ها را باز کنیم و با جرات به مبارزه با دنیا برخیزیم. عکس های جسیکا با ما سخن میگوید که به پاس تمام لحظات عمر می توان به زندگی لبخند زد و بهر شكل ممكن با ایجاد حس اعتماد بنفس به راز خواستن و توانستن، پی برد!!!!

 


تصاویر دیدنی که شما را شگفت زده خواهد کرد!!!

منتخبی از بهترین و دیدنی ترین عکسها

اولین روز هفته برای دوستان عزیزم بخیر و شادکامی باد

 

آبشار راین:


 این عکس دو روز پیش، به عنوان عکس روز نشنال جئوگرافیک منتشر شد. این عکس را Garret Suhrie گرفته است. عکس، از آبشار راین سوئیس گرفته شده است. استفاده از سرعت پایین شاتر، هنگام گرفتن عکس از سطح آب، جلوه زیبایی به آن داده است.
پیرترین دونده ماراتون جهان:
پیرترین دونده ماراتون جهان صد ساله است و فوجا سینگ نام دارد، رکورد شخصی او در ماراتون لندن به دست آمده است که شش ساعت و دو دقیقه است. البته در ۹۲ سالگی او مسیر ماراتون را در پنج ساعت و چهل دقیقه می‌دوید. یک کوهستان مرتفع در نور ماه:


۶- عکس بی‌نظیری از خسوف ماه:
 این عکس زیبا را عکاسی به نام Chris Kotsiopoulos در ماه ژوئن در جریان خسوف کامل ماه در جزیره‌ای به نام «ایکاریا» گرفته است.

اگر زودرنج هستید این عکس ها را نبینید...

 

اگر عکسها باز نشد به این لینک کلیک کنید:

http://www.bartarinha.ir/fa/news/11244

 

  تصاویر لحظات شکار و خوردن یک بز کوهی را توسط مار افعی ببینید.    تصاویر لحظات شکار و خوردن یک بز کوهی را توسط مار افعی ببینید.

بر اساس گزارش شینهوا، این مار پیتون توانست یک بز کوهی را به طور کامل ببلعد.





تبلیغات جالب علیه سیگار





 

زیباترین تصاویر آسمان شب

برگزیدگان مسابقه زیبایی آسمان شب











 

 

 

 

دوستان هفته خوبی داشته باشید


ای دوست قبولم کن......

ترس نبود، زیبایی نبود و خوبی هم شاید

اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم…

(دکتر شریعتی)

 

 

ای دوست قبولم کن وجانم بستان

مستم کن  وز هر دو جهانم بستان

با هر چه دلم قرارگیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

ای زندگی تن و توانم همه تو

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی ازآنی همه من

من نیست شدم در تو از آنم همه تو

بازآ که تا به خود نیازم بینی

بیداری شبهای درازم بینی

نی نی غلطم که خود فراق تو مرا

کی زنده رها کند که بازم بینی

هر روز دلم در غم تو زارتراست

وز من دل بی رحم تو بی زارتراست

بگذاشتیم ،غم تو نگذاشت مرا

حقا که غمت از تو وفادارتر است

برمن دروصل بسته می دارد دوست

دل رابه عطا شکسته می خواهد دوست


 

تقدیم شما عزیزان با صفا و  آدینه خوشی داشته باشید.

ارادتمند شما : داود

 


 


رسوای زمانه!!!!

رسوای زمانه......


در روزگارهاي قديم جزيره‌اي دورافتاده بود که همه احساسات در آن زندگي مي‌کردند: شادي، غم، دانش عشق و باقياحساسات. روزي به همه آنها اعلام شد که جزيره در حال غرق‌شدن است. بنابراين هر يک شروع به تعمير قايقهايشانکردند.

 اما عشق تصميم گرفت که تا لحظه آخر در جزيره بماند. زمانيکه ديگر چيزی از جزيره روي آب نمانده بود عشق تصميم گرفت  تا براي نجات خود از ديگران کمک بخواهد. در همين زمان او از ثروت با کشتي يا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک  خواست.

 "ثروت، مرا هم با خود مي بري؟"

ثروت جواب داد:

"نه نمي توانم. مقدار زيادي طلا و نقره در اين قايق هست. من هيچ جايي براي تو ندارم."

عشق تصميم گرفت که از غرور که با قايقي زيبا در حال رد شدن از جزيره بود کمک بخواهد.

 "غرور لطفاً به من کمک کن."

"نمي توانم عشق. تو خيس شده اي و ممکن است قايقم را خراب کني."

پس عشق از غم که در همان نزديکي بود درخواست کمک کرد.

"غم لطفاً مرا با خود ببر."

"آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم مي خواهد تنها باشم."

شادي هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالي بود که اصلاً متوجه عشق نشد.

ناگهان صدايي شنيد:

" بيا اينجا عشق. من تو را با خود مي برم."

صداي يک  بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتي فراموش کرد اسم ناجي خود را بپرسد. هنگاميکه به خشکي رسيدند

 ناجي به راه خود رفت.

عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجي خود مديون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود  پرسيد:

" چه کسي به من کمک کرد؟"

دانش جواب داد: "او زمان بود."

"زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟"

دانش لبخندي زد و با دانايي جواب داد که:

"چون  تنها زمان بزرگي عشق را درک مي کند

 

.

 

گفتم : دل و جان در سر


پاساژ مریم آخر دنیاست!!!! گرانترین مرکز خرید تهران! قیمتها!!!!

پاساژ مریم آخر دنیاست! گرانترین مرکز خرید تهران! قیمتها


در این بازار یک پیراهن مردانه حداقل ۸۰۰ هزار تومان قیمت دارد...

اینجا تهران است؛ پایتخت رویا‌ها و افسانه‌های واقعی. ساعت روی‌‌ همان اعداد همیشگی چرخ می‌زند و هوا نیز‌‌ همان هوای دود‌گرفته همیشگی است اما شاید هیچگاه تهران را از این نما ندیده باشید.

تی‌شرت‌های ارزان ۲۰۰ هزار تومانی!
پاساژ جام‌جم یکی از مکانهایی ست که می‌تواند رنگ چهره‌تان را عوض کند. این پاساژ درست مقابل سازمان صدا و سیما یا‌‌ همان تلویزیون ملی قرار دارد؛ یعنی جایی که مدیران دولتی روبه‌روی دوربین آن می‌نشینند و می‌گویند همه چیز خوب است و هیچ مشکلی در اقتصاد ایران وجود ندارد.
وارد پاساژ که می‌شوی، بوتیک‌ها گوش تا گوش یک سالن بزرگ را پر کرده‌اند. در این پاساژ، ارزان‌ترین کالا تی‌شرت است که می‌توان با قیمت ۲۰۰ هزار تومان خریداری کرد؛ البته تی‌شرت صد هزار تومانی نیز در این پاساژ پیدا می‌شود ولی فروشندگان شما را از خرید کالاهای بی‌کیفیت منع می‌کنند!
ارزان‌ترین شلوار جین این پاساژ، ۴۵۰ هزار تومان و ارزان‌ترین کمربند‌ها صد هزار تومان قیمت دارند. شما می‌توانید هر پیراهن را نیز در این بازار حداقل ۲۰۰ هزار تومان خریداری کنید.
هر جفت کفش در این پاساژ تا سه میلیون تومان هم قیمت دارد؛ البته کفش ۲۰۰ هزار تومانی نیز هر از گاهی در ویترین این پاساژ خودنمایی می‌کند اما به نظر می‌رسد مشتریان تمایلی برای خرید آن ندارند.
یکی از فروشندگان این پاساژ می‌گوید: «مشتریان کفش در این پاساژ به طور میانگین کفش‌هایی بالا‌تر از یک و نیم تا دو میلیون تومان خریداری می‌کنند»
ارسلان که حدود ۳۰ سال دارد، ادامه می‌دهد: «این قیمت‌ها خیلی هم بالا نیست و افراد زیادی هم متقاضی خرید این اجناس هستند»
او همچنین می‌گوید که «هر کسی نباید برای خرید به این پاساژ بیاید چون اینجا جای هر کسی نیست»

پاساژ مریم آخر دنیاست!
می‌گوید شما مرا سیاوش صدا کنید. به او می‌گوییم ما از پاساژ جام‌جم می‌آییم. می‌خندد و می‌گوید: «آنجا همچنین رونقی ندارد اما اینجا آخر دنیاست باید پول‌های خود را بگذارید و بروید»
در این بازار یک پیراهن مردانه حداقل ۸۰۰ هزار تومان قیمت دارد. فروشندگان همه یکصدا می‌گویند اجناسشان از بهترین‌های دنیاست ولی به سختی می‌توان این ادعا را باور کرد.
سیاوش در مورد مشتریان خود می‌گفت: اکثر مشتریان من از جوانان متمول شهر هستند که یا برای تفریح یا برای چشم و هم‌چشمی از این بازار خرید می‌کنند»
کمی سخت است که باور کنیم در این بازار، شلوار پارچه‌ای تا یک و نیم میلیون تومان قیمت دارد یا کفش زنان با مارک گوچی و مانگو و زارا هر کدام با حداقل ۹۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسند.
کیف‌های زنانه نیز در این بازار ۸۰۰ الی ۸۵۰ هزار تومان قیمت دارند و در برخی مغازه‌ها کفش‌های زنانه دو میلیونی نیز پیدا می‌شود.
فروشندگان کیف و کفش زنانه می‌گویند برخی افراد در این بازار فقط در یک پروژه خرید بیش از ۱۳ الی ۱۴ میلیون کیف و کفش یا البسه دیگر خریداری می‌کنند. شال‌های مردانه شاید ارزان‌ترین کالای این پاساژ باشد که می‌توان با ۱۸۰ هزار تومان صاحب یک شال شد.

بیرون؛ شما خریدار نیستی!
اما کمی آن‌سو‌تر از پاساژ مریم، پاساژ محمودیه قرار دارد که به قطب ساعت‌های لوکس پایتخت مشهور است. از مریم که در نوک بینی خیابان فرشته قرار دارد به پاساژ محمودیه می‌رویم؛ جایی که در‌‌ همان بدو ورود یکی از مشتریان مقابل پرسش ما می‌گوید: «شما خریدار نیستید» و با لبخندی تلخ ما را به بیرون مغازه هدایت کرد.
در اینجا زمان روی قیمت‌ها ایستاده است. ساعت کمتر از یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان در این پاساژ پیدا نمی‌شود و ساعت‌های تگ هویر و رولکس با قیمت‌های ۴۰ میلیون تا ۱۷۰ میلیون تومان پشت ویترین خودنمایی می‌کنند.
بالاخره این هم بخشی از شهر ماست. جایی که در آن خط فقر یک میلیون تومان است و حداقل حقوق کارمندان و کارگرانش به ۴۰۰ هزار تومان نمی‌رسد ولی می‌شود ساعت‌های رولکس ۱۷۰ میلیون تومان هم پیدا کرد.

یاد بازار مسکن می‌افتیم، جایی که در آن رویای خانه‌دار شدن سر به فلک می‌زند و به اندازه قیمت تنها یک ساعت ۴۰ میلیون تومان می‌توان در آن صاحبخانه شد.
دوباره از روبه‌روی پاساژ جام‌جم رد می‌شویم و از مقابل نرده‌های تلویزیون ملی عبور می‌کنیم. شاید‌‌ همان لحظه یک مدیر اقتصادی به دوربین‌ها می‌گوید: فاصله طبقاتی نداریم، شایعه نسازید..!!!!



__________________