این چه شوریست که در دور قمر میبینم
همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم
هر کسی روز بهی می طلبد از ایام
علت آنست، که هر روز بدتر میبینم
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قندست
قوت دانا همه از خون جگر میبینم
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه بر گردن خر میبینم
دختران را همه در جنگ و جدل با مادر
پسران را همه بدخواه پدر میبینم
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد
هیچ شفقت نه پدر را به پسر میبینم
پند حافظ بشنو و خواجه برو نیکی کن
که من این پند به از گنج و گهر میبینم
سلام به همه صبح شنبه ی همگی به خیر .هفته ی شادی پیش رو داشته باشین.
این غزل البته منصوب به حضرت حافظ وتو تعداد کمی از دیوانها وجود داره ولی من دوستش دارم.هر کی گفته وصف الحال گفته.