ای بى خبر بكوش كه صاحب خبر شوى
تا راهرونباشى كى راهبر شوى
دست از مس وجود چو مردان ره بشوى
تا كيمياى عشق بيابى و زر شوى
در مكتب حقايق پيش اديب عشق
هان اى پسر بكوش كه روزى پدر شوى
خواب و خورت ز مرتبه ء خويش دور كرد
آن گه رسى به خويش كه بى خواب و خور شوى
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله كز آفتاب فلك خوبتر شوى
يك دم غريق بحر خدا شو گمان مبر
كز آب هفت بحر به يك موى تر شوى
از پاى تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بى پا و سر شوى
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زين پس شكى نماند كه صاحب نظر شوى
بنياد هستى تو چو زير و زبر شود
در دل مدار هيچ كه زير و زبر شوى
گر در سرت هواى وصالست حافظا
بايد كه خاك درگه اهل هنر شوى
سلام
زندگی زیباست ...
و هر روزش آغازی دوباره ،برای استفاده از فرصت ها و جبران گذشته...
شاد باشین