الهی نـــام تو مــا را جواز و مهــــــر تو ما را جهــاز
الهی شنــاخت تو ما را امان و لطف تو مـــا را عیـــان
الهی ضیعفان را پناهی و قاصدان را بـــر سراهی
الهــــی چه عزیز است او که تو او را خواهی
الهی بنده آن ثنا ام که تو سزای آنی
الهی من در تو چه دانم؟ تو دانی ـ تو آنی که گفتی من آنم دانــی
الهی تــــــو خواستی نـــه من خــواستم
الهی از بخت خود چون پرهیزم و از بودنی کجا گریزم؟
الهی خودرا از همه به تو وابستم نومیدم مساز بگیر دستم.
آمین
سلام صبحتون پر شادی