دامن مخمل شب به روی خاک
گرمی خون زمین تو تن تاک
کوچه های شهر غم همه بن بست
خسته از هرچی که نیست هر چه که هست
دستای کوچک و سرد با نگاهی یخ زده
نقشای خیالشو به افق گره زده
توی تار و پود رنج،نقش طناز ترنج
باغ رنگ،خواب کویر،توی قاب دار اسیر
نقشای امید را به تار شب به پود روز گره زد
باغ رنگ کویر را به تار شب به پود روز نشاند
سرخی خون انار،پاروی بید
زردی نیزه آفتاب،سبز امید
دستای نحیف و پیر،با چشای شب زده
آخرین نگاهشو،به افق گره زده
ای کاش گلهای رنگ به دار قالی اسیر نبودن...
شعر: آرش سبحانی
http://www.persianpersia.com/music/p/nakissa.php?artistid=73&Albumid=183&trackid=1488