سیمون پیر باغی برای خود ساخت
باغی که در تمام عالم نظیر نداشت.
سیمون در باغ خود دانه های الماس کاشت
الماس ها جوانه زدند، جوانه های درخشان درخت شدند.
روی شاخه ها میوه های جواهر در آمد، هر یک مثل پنجه ی آفتاب.
همه جا رنگ و وارنگ، همه جا رنگین کمان
از تابش خورشید، از بارش باران.
آن جا بر تاک های عاج یاقوت سرخ کبود روییده
زیر این سایه انگورهایی از سنگ یشم رسیده...
این جا خوشه های گندم طلا، طلای ناب که در هوا موج می زند.
آن جا دانه های زبرجد که کلاغ ها بر آن ها نوک می زنند.
نگاه کنید!
سیمون پیر میان درخت های الماس می چرخد
و علف های طلای سفید را وجین می کند.
توت های مروارید صورتی رسیده است...
روی آن درخت، گردوی اوپال
روی این درخت، گلابی طلا...
آهای! بجنبید، بجنبید
میوه های قیمتی را با چوب بتکانید
سیب زمینی های نقره را جمع کنید
گوجه های زمرد را فراموش نکنید.
از این خربوزه های آبدار مرجان هم
که پیش پایتان است بچینید.
سیمون پیر میان درخت های الماس
هی بیل می زند و هی بیل می زند.
حالا می ایستد، نفسی تاره می کند
و در حسرت یک... هلوی... واقعی آه می کشد...
شل سیلور استاین
سلام صبح شنبه ی همگی به نیکی
هفته تون سراسر برکت و معجزه