سلام
صبح همگی به نیکی
تقدیم به سحر و سعید و تمام دوستای عزیزم تو پرشیا:
اکثر ما به دور و برمون کم توجهیم و معجزه ها رو نمی بینیم.یکیش وقتی که یه بچه دنیا میاد.فکر میکنم معجزه ی بزرگیه وقتی بیگ بنگ دوتا سلول میکروسکپی بعد نه ماه و در منظم ترین کارخونه ی هستی تبدیل میشه به یک موجود کوچیک ،لطیف و کامل.بیایم این و به این هدیه ی الهی تو فرصت بزرگ کردنش :
به جای گرفتن انگشت اشاره به طرفش،اونو تو رنگ بزنیم و باهاش نقاشی کنیم.
به جای تصحیح دائم کاراش،باهاش ارتباط برقرار کنیم .
به جای نگاه به ساعت و گفتن وقت بازی تموم شد،به بازی کردنش نگاه کنیم.
به جای حرف زدن از مشکلاتمون و اینکه دنیا جای خوبی نیست،درباره ی معجزه ها باهاش حرف بزنیم.
به جای سخت گرفتن، سخت تائیدش کنیم تا اعتماد به نفس پیدا کنه
وقتی برای چیزی که از نظر ما بی اهمیته ناراحت میشه و گریه میکنه خودمون رو جای اون بذاریم و کودک بشیم و درک کنیم مهم بودن قضیه رو!
شبای تابستون گاهی باهم بریم خارج از شهر و تو یه آسمون پرستاره دنبال شکل ستاره ها بگردیم و وقتی یه شهاب رد میشه باهم داد بزنیم:«یه شهاب بود!آرزو کردی؟»
بیشتر بغلش کنیم وکمتر سرزنش.
اول اعتماد به نفسش رو بالا ببریم و بعد حساب بانکیشو!
و از همه مهمتر:
در باره ی عشق باهاش حرف بزنیم و به جای اینکه عشق به قدرت رو بهش یاد بدیم،قدرت عشق رو ملکه ی ذهنش کنیم
و یادش بدیم ببینه معجزه های هر روز رو
صبحتون شاد و روزتون پر معجزه
گلی خانوم گل!