هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جاى گرفت
كه اگر سر برود از دل و از جان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسكين منست
برود از دل من وز دل من آن نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند
تا ابد سر نكشد وز سر پيمان نرود
گر رود از پى خوبان دل من معذورست
درد دارد چه كند كز پى درمان نرود
هر كه خواهد كه چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پى ايشان نرود
سلام
ظهر شنبه ی همگی به نیکی
این شنبه برام با شنبه های دیگه خیلی فرق داره...
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود...
گلی...