روزه يك سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
مى ز خمخانه به جوش آمد و مى بايد خواست
توبه زهد فروشان گران جان بگذشت
وقت رندى و طرب كردن رندان پيداست
چه ملامت بود آن را كه چنين باده خورد
اين چه عيبست بدين بى خردى وين چه خطاست
باده نوشى كه درو روى و ريائى نبود
بهتر از زهد فروشى كه درو روى و رياست
ما نه رندان ريائيم و حريفان نفاق
آن كه او عالم سرّست بدينحال گواست
فرض ايزد بگزاريم و به كس بد نكنيم
و آن چه گويند روا نيست نگوئيم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم
باده از خون رزانست نه از خون شماست
اين چه عيبست كز آن عيب خلل خواهد بود
ور بود نيز چه شد مردم بى عيب كجاست
سلام و روزتون پر شادی
از اونجا که من فردا نیستم عیدتون پیشاپیش مبارک
به سلامتی روزای شادتر از این روزا...
گلی خانوم گل
پ.ن:یادگار جان من این آدمک شادِ باده نوش و با اجازه از بلاگ شما برداشتم