دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
ساكنان حرم ستر و عفاف ملكوت
با من راه نشين باده ء مستانه زدند
شكر آن را كه ميان من و او صلح افتاد
صوفيان رقص كنان ساغر شكرانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه ء كار به نام من ديوانه زدند
آتش آن نيست كه از شعله او خندد شمع
آتش آنست كه در خرمن پروانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
كس چو حافظ نگشاد از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
سلام
صبح شنبه همگی به خیر شادی.هفته ی شاد و خوبی پیش رو داشته باشین.